hi freedom

۱۳۹۳ فروردین ۷, پنجشنبه

خواب یلدا خسرو گلسرخی


شب که می آید و می کوبد پشت ِ در را ،
به خودم می گویم :
 من همین فردا 
    کاری خواهم کرد 
   کاری کارستان ...
و به انبار کتان ِ فقر کبریتی خواهم زد ،
تا همه نارفیقان ِ من و تو بگویند :
"فلانی سایه ش سنگینه 
پولش از پارو بالا میره ..."
و در آن لحظه من مرد ِ پیروزی خواهم بود 
و همه مردم ،‌ با فداکاری ِ یک بوتیمار ،
کار و نان خود را در دریا می ریزند 
تا که جشن شفق ِ سرخ ِ گستاخ مرا 
با زُلال خون ِ صادقشان 
بر فراز  ِ شهر آذین بندند 
و به دور  ِ نامم مشعل ها بیفروزند 
و بگویند :
        "خسرو" از خود ِ ماست 
       پیروزی او در بستِ بهروزی ِ ماست ...
و در این هنگام است 
و در این هنگام است 
که به مادر خواهم گفت :
  غیر از آن یخچال و مبل و ماشین 
  چه نشستی دل ِ غافل ، مادر 
  خوشبختی ، خوشحالی این است 
  که من و تو 
  میان قلبِ پر مهر  ِ مردم باشیم 
  و به دنیا نوری دیگر بخشیم ...
شب که می آید و می کوبد 
       پشت در را 
به خودم می گویم 
من همین فردا 
به شب سنگین و مزمن 
که به روی پلک همسفرم خوابیده ست 
از پشت خنجر خواهم زد
و درون زخمش 
صدها بمب خواهم ریخت 
تا اگر خواست بیازارد پلکِ او را 
منفجر گردد ، نابود شود ...
*
من همین فردا 
به رفیقانم که همه از عریانی می گریند 
خواهم گفت :
- گریه کار  ِ ابر است 
من وتو با انگشتی چون شمشیر ،
من و تو با حرفی چون باروت 
         به عریانی پایان بخشیم 
و بگوییم به دنیا ، به فریاد ِ بلند 
عاقبت دیدید ما ، ما صاحبِ خورشید شدیم ...
و در این هنگام است 
و در این هنگام است 
که همان بوسه ی تو خواهم بود 
کَز سر مهر به خورشید دهی ...
*
و منم شاد از این پیروزی
به "حمیده" روسری خواهم داد 
تا که از باد ِ جدایی نَهَراسد 
            و نگوید چه هوای سردی است 
            حیف شد مویم کوتاه کردم ... 
*
شب که می آید و می کوبد پشتِ در را 
به خودم می گویم 
اگر از خواب شبِ یلدا ما برخیزیم 
اگر از خواب بلند یلدا ، برخیزیم 
ما همین فردا 
  کاری خواهیم کرد 

  کاری کارستان ...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر