hi freedom

۱۳۹۳ فروردین ۷, پنجشنبه

اکنون مرا به قربانگاه می‌برند

اکنون مرا به قربانگاه می‌برند

گوش کنید ای شمایان، در منظری که به تماشا نشسته‌اید

 
و در شماره، حماقت‌هایِتان از گناهانِ نکرده‌ی من افزون‌تر است!
 

 
 ــ با شما هرگز مرا پیوندی نبوده است.
 
بهشتِ شما در آرزوی به برکشیدنِ من، 
در تبِ دوزخیِ انتظاری بی‌انجام خاکستر خواهد شد؛ 
تا آتشی آنچنان به دوزخِ خوف‌انگیزِتان ارمغان برم که از تَفِ آن، دوزخیانِ مسکین، آتشِ پیرامونِشان را چون نوشابه‌یی گوارا سرکشند.
 
چرا که من از هرچه با شماست، از هر آنچه پیوندی با شما داشته است نفرت می‌کنم:
از فرزندان و
از پدرم
از آغوشِ بویناکِتان و
از دست‌هایِتان که دستِ مرا چه بسیار که از سرِ خدعه فشرده است.
 
از قهر و مهربانیِ‌تان
و از خویشتنم
که ناخواسته، از پیکرهای شما شباهتی به ظاهر برده است...
 
من از دوری و از نزدیکی در وحشتم.

خداوندانِ شما به سی‌زیفِ بیدادگر خواهند بخشید

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر