نامه ريحانه جباری از زندان: در زندگی دردهایی هست که مثل خوره روح آدم را می تراشد و…
نامه چند روز قبل از نوروز سال ۱٣۹٣ نوشته شده و او هنوزخبر ندارد که حکم به اجراي احکام رفته!
امروزدر زندگی دردهایی هست که مثل خوره روح آدم را می تراشد و می خورد و نميتوان زخم آن را به کسی نشان داد و آن زخم مثل این است که بخواهی پیش دکتر بروی و جایی ممنوع را به او نشان
بدهی. نیاز تو برای رهایی از درد تو را وادار میکند تا دردت را درمان کنی ولی عادت تو ، اخلاق تو، گذشته تو ، فرهنگ تو ، باید ها و نباید های تو ، خجالتی بزرگ را بر عمق وجودت نهاده که مانع بیان دردت میشود. روزها و هفته ها و ماه ها با خودت کلنجار میروی و خود درمانی میکنی تا عزیزانت از دردت رنج نکشند و آن هنگام که دیگر درد تو را به ستوه می آورد ، لب به شکایت میگشایی و آن وقت است که همه از حجم این همه درد شگفت زده میشوند…. و حالا زخم وجود من سر باز کرده . اینجا ندامتگاه شهر ری است و یا بهتر بگویم گور دسته جمعی . شهرداری با هدف روان درمانی زندانیان اقدام به ساخت سالن هایی به همین نام ( مشاوره و روان درمانی هجرت) نموده است. هر چند ایده این طرح بسیار جالب به نظر می آید ولی در عمل چیزی جز تشنج و عذاب دیده نمی شود. دیواری وسط سالن اصلی زندان کشیده اند و اقدام به تفکیک مشاوره و غیر مشاوره نموده اند. تمام امکانات زندان یا به قول خودشان اقدامات تربیتی مانند باشگاه ، کتابخانه ، فرهنگی ، آمفی تئاتر ، کارگاه تعاونی و اداره اشتغال حرفه آموزی (چیزی که در لوگوی سازمان زندان ها میدرخشد و از اهداف این سازمان است) آن طرف دیوار جا خوش کرده اند و فقط پذیرای مشاوره ای هایی هستند که آنچنان هم استقبال نمیکنند و این طرف دیوار دو سالن بیشتر باقی نمانده . حالا دیگر شکاف بالای شهر و پایین شهر در زندان نیز لمس میشود. شمال شهر زیبا و سرسبز و پاک و پر از مکان های تفریحی و پایین شهر حداقل امکانات معیشتی نیز دیده نمیشود.جا نیست . نفس نیست. هوا نیست . اعصاب نیست . آرامش نیست و اصلا زندگی نیست. در یک سوله ده در نوزده متری ، ۲۳۷ نفر زندگی میکنند. توجه کنید زندگی میکنند. یعنی ساکنند. می خوابند . می خورند. می روند و می آیند. حال آنکه به موجب ماده سیزده تبصره یک ، حداقل فضای فیزیکی مسقف برای هر نفر هفت متر مربع است.در عوض آن طرف دیوار یا بهتر بگویم شمال شهر زندان ، سیصد نفر در شش سالن زندگی میکنند.آیا بهتر نبود این طرح ابتدا به صورت آزمایشی برقرار میشد و در صورت بازدهی یا حتی استقبال گسترش می یافت. آیا رخ دادن این همه درگیری ، خودزنی و ناسازگاری مدجویان مشاوره شروع شکست طرح روان درمانی نیست؟ آیا این منع استفاده سایر زندانیان از امکانات تبعیض نامیده نمیشود؟ بند مشاوره با این همه امکانات ، چه کمبود یا ایرادی دارد که اهالی این طرف با وجود این تراکم جمعیت ، حاضر به ترک شلوغی و پیوستن به طرح روان درمانی نیستند؟ آقای شهردار ، ما طبقه دوم پل صدر ، دریاچه مصنوعی چیتگر و پارک بانوان را ندیده ایم. ولی حتما ذوق و فکری پشت این طرح ها هست که هدفش پاکی و اخلاق تهران است . اما از شما می خواهیم که فرهنگ و کار و زندگی را از زندانیان پایین شهر این زندان نگیرید . هر چند طبق آیین نامه با رعایت مقررات ، تمام زندانیان میتوانند از این امکانات استفاده کنند . ولی حالا که فکر ، فکر شما ، حرف ، حرف شما ، و سرمایه ، سرمایه شماست لطفا صدای ما را بشنوید و به ما کمک کنید. آقای شهردار شما به مناسبت های مختلف مذهبی برایمان مداح میفرستید تا بیشتر با اهل بیت عصمت و طهارت آشنا شویم و در آینده ، اگر آینده ای بود، اززندگی ایشان الگو برداری کنیم تا شاید دیگر به گناه نیفتیم و خلاف نکنیم . تا شاید زندگی بهتری داشته باشیم. ولی آیا میدانید از شدت تراکم جمعیت ، کسانی که برای نماز صبح بیدار میشوند جایی برای خواندن نماز ، این فریضه واجب برای مسلمانان ، پیدا نمیکنند. اقای شهردار شما که هم ذوق و هم هنر و هم سرمایه دارید چرا به گسترش امکانات برای همه نمی اندیشید؟ بهتر نیست یک کتابخانه دیگر ، یک کارگاه مجهزتر، یک باشگاه پیشرفته تر و یا بهداری کامل تر بسازید. هرچند لابد پیش خود میگویید نویسنده این نامه خیال میکند در هتل ساکن است که چنین تقاضایی دارد ، اما بدانید کسانی هستند که زندان خانه دائمی آن هاست و خداوند حق حیات و قوانین حق بهتر زیستن را به همه شهروندان عطا نموده. حقی که شرعا نباید هیچ کس آن را پامال کند. پیشاپیش نوروز را به شما و همه مدد جویان پایین شهر زندان زنان(ندامتگاه شهرری ) تبریک میگویم و آرزوی تجدید نظر جنابعالی در طرح مشاوره و روان درمانی را دارم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر